بسم الله الرحمن الرحیم

فضیل بن عیاض، پیش از آن که با شنیدن آیه اى از آیات قرآن توبه کند راهزن بود.
وى در بیابان مرو خیمه زده بود و پلاسى پوشیده و کلاه پشمین بر سر و تسبیح در گردن افکنده و یاران بسیار داشت، همه و راهزن.
هر مال و جنس یده شده اى که نزد او مى بردند، میان دوستان راهزن تقسیم مى کرد و بخشى هم خود برمى داشت.

روزى کاروانى بزرگ مى آمد، در مسیر حرکتش آواز شنید.
ثروتمندى در میان کاروان، پولى قابل توجه داشت.
برگرفت و گفت در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند، این پول برایم بماند.
به بیابان رفت، خیمه اى دید در آن پلاس پوشى نشسته، پول به او سپرد.
فضیل گفت در خیمه رو و در گوشه اى بگذار،
خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت.

چون به کاروان رسید، ان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروان را به ى تصرف کرده بودند.
آن مرد قصد خیمه پلاس پوش کرد.
چون آنجا رسید، ان را دید که مال تقسیم مى کردند.
گفت آه، من مال خود را به ان سپرده بودم.

خواست باز گردد، فضیل او را بدید و آواز داد که بیا.
چون نزد فضیل آمد، فضیل گفت چه کار دارى؟
گفت جهت امانت آمده ام.
گفت همان جا که نهاده اى بردار.
برفت و برداشت.
یاران فضیل را گفتند ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى.
فضیل گفت او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم.
من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد.

منابع:
1. تذکرة الاولیا، فریدالدین عطار نیشابوری
2. زیبایی های اخلاق، حسین انصاریان، صفحه 266


فضیل بن عیاض در اوایل، راهزن بود و در همان اوقات، نسبت به یکی از ن علاقمند شده بود. وی شبی از شب ها برای آنکه به وصال آن زن برسد. از دیواری بالا رفت تا به منزل او برود، ناگاه آواز گوینده ای را شنید که این آیه را تلاوت می نمود:
الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله(1)
آیا وقت آن نرسیده است آنان که ایمان آورده اند، قلب هایشان از برای یاد خدا نرم شود.
همین که فضیل این آیه را شنید، با خود گفت: وقت آن شده که دل آهنین من، چون موم، از آتش توبه نرم گردد.
او همان شب، سر به بیابان نهاد و بعد از طی مسافتی، به کاروان سرایی رسید که جماعتی از کاروانیان در آنجا پیاده شده و به استراحت می پرداختند. نیمه شب، کاروانیان برخاستند و گفتند: برخیزند تا روانه شویم. یکی از آنها گفت: توقف کنید تا روز شود؛ زیرا که فضیل در راه است.
فضیل از شنیدن این حرف، ناراحت شد و به آنها گفت: جوانمردان! فضیل، اکنون در مقابل شماست، از ناحیه او، خاطر جمع باشید و حرکت کنید.
رسم فضیل این بود که هر مالی را که می ید، نام صاحبانش را در طوماری ثبت می نمود، بنابراین صاحبان اموال را طلبید و به هر نحو بود، رضایت آنان را به دست را آورد. یک یهودی که فضیل از او مال زیادی یده بود باقی ماند. آن یهودی در شام زندگی می کرد، بنابراین فضیل به شام رفت و یهودی را پیدا کرد و جریان توبه خود را به او گفت و از او حلالیت طلبید. یهودی به فضیل گفت: من سوگند خورده ام تا مال خود را نستانم، رضایت ندهم، و اکنون که مالی در دست نداری، باید به خانه من بیایی و از پولی که من در زیر بساط دارم برداشته و به من بدهی، تا سوگند خود را نشکسته باشم و تو هم به مراد خود که رضایتمندی من است برسی. مرد یهودی فضیل را به خانه خود برد، آنگاه فضیل دست به زیر تشک وی برد و مرتب زر برداشته و به یهودی داد؛ تا هنگامی که ذمه خود را بری نمود.
مرد یهودی پس از مشاهده این جریان مسلمان شد و گفت: آیا می دانی که چرا مسلمان شدم! فضیل گفت: خیر!
مرد یهود گفت: در کتاب آسمانی تورات خوانده بودم هر کس از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، به راستی توبه کند، خاک برای او به خواست خداوند عالم، مبدل به طلا گردد. چون در زیر بساط من به غیر از خاک چیزی نبود، می خواستم تو را امتحان کنم و از این راه، حقانیت اسلام را هم بشناسم؛ به همین دلیل چون چنین دیدم، مسلمان شدم

1) حدید آیه 16.
 کشکول طبسی، ص 37 - 36


فضیل بن عیاض که یکی از مردان طریقت است شاگردی داشت که داناترین شاگردان او محسوب می شد. زمانی ناخوش شد، هنگام احتضار، فضیل به بالین او آمد و نزد او نشست و شروع کرد به خواندن. سوره یس آن شاگرد محتضر گفت: مخوان این سوره را ای استاد. فضیل ساکت شد و به او گفت: بگو لا اله الا الله، گفت: نمی گویم چون (العیاذ بالله) من بیزارم از آن و با همین حال مرد. فضیل از مشاهده آن حال بسی در هم شد، به منزل خود رفت و بیرون نیامد تا اینکه در خواب دید که او را به سوی جهنم می کشند. فضیل از او پرسید که تو داناترین شاگرد من بودی، چه شد که خداوند معرفت را از تو گرفت و به عاقبت بد مردی؟ 
گفت برای سه چیز که در من بود: 
اول نمامی و سخن چینی کردن، دوم حسد بردن، سوم آن که من بیماری ای داشتم و به طبیبی مراجعه کرده بودم و او به من گفته بود که هر سال یک قدح شراب بخور، اگر نخوری این بیماری در تو باقی خواهد ماند. من نیز بر حسب سخن آن طبیب شراب می خوردم به خاطر این سه چیز که در من بود عاقبت حال من بد شد و به آن حال مردم.
 

وسائل الشیعه، ج 17، منازل الاخرة، ص 32


رئیس گروهی از ان، قافله ای را غارت نمود، در میان آنها شخصی بسته ای پارچه داشت که جمله بسم الله الرحمن الرحیم نوشته و روی آن گذاشته بود در بین تجار سابق برای محفوظ ماندن اموالشان از دست راهن این عمل مرسوم بود فورا به افرادش دستور داد که این اموال را به صاحبانش برگردانید، چونکه ما اموال مردم هستیم نه عقیده آنها، زیرا اگر به آن نوشته ترتیب اثر ندهیم آنها بی اعتقاد خواهند شد.
لازم به تذکر است که یکی از اساتید می گفت: سر کرده ان فوق الذکر فضیل عیاض بوده است. شاید به خاطر همین عمل بود که خداوند او را هدایت نمود و او توبه کرد و از عارفان گردید.(1)

1-  لطیفه ها و داستانها: ص 42

داستانهایی از بسم الله الرحمن الرحیم (جلد دوم) نویسنده : قاسم میرخلف زاده

پیامبر صلی الله علیه و آله  :

قالَ اللّه‏ُ عَزَّ و َجَلَّ. اِذا قالَ العَبدُ: بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه‏ُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحوالِهِ؛
خداوند می فرماید: . هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، خداى متعال مى‏گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم» 

امالی(صدوق) ص 1774 - عیون اخبار الرضا ج 1 ، ص  300 ، ح 59


الهی بحق الحسین(ع) ، عجل لولیک الفرج(عج)

از فضیل راهزن تا فضیل عارف ...

استخراج قواعد جمع و جلودار از نماز

معیاری برای محاسبه جایگاه فعلی ...

فضیل ,یهودی ,چون ,کاروان ,مى ,الله ,و به ,را به ,فضیل گفت ,خود را ,او را ,الله الرحمن الرحیم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود سریال های کره ای | Kmovie تکنولوژی سقفهای شیبدار 2019 سایت رسمی هییت رهروان شهدا شرکت ایزوگام یک کفپوش لمینت اوژن اطلس سپهر یافتن گنج و خوشبخت شدن زائرانه مقالات قالیشویی